1 با ظلمت مرگ برق جان را چه ثبات بس غره مشو چو کزو از آب حیات
2 کاین کوزه عمر بشکند آخر کار وین آب حیات گم شود در ظلمات
1 از رقیبان تو صد خار جگر هست مرا بجز از درد تو صد درد دگر هست مرا
2 مست آن زلف چه زنام اگر سر برود کافرم گر زسر خویش خبر هست مرا
1 خط چو مهر گیا تا نموده یی ما را هزار مهر و محبت فزوده یی ما را
2 جفا نموده ات اکنون طریق رندی نیست چنان نما که در اول نموده یی ما را
1 آن کعبه جان سوی خود میخواند از یاری مرا ای گریه در خون جگر آلوده نگذاری مرا
2 بودم من ای خورشید رخ در خاک خواری ذره وش برداشتی از خاک ره با این همه خواری مرا