- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 با چنین درد دلی میل دوا نتوان کرد حاصل عمر عزیز است رها نتوان کرد
2 چشم ما روشنی از نور جمالش دارد یک دمی نور وی از دیده جدا نتوان کرد
3 سود و سرمایه همه در سر کارش کردیم هیچ سودا به از این درد و سرا نتوان کرد
4 برو از خویش فنا شو به خدا باقی باش بی فنا پادشهی ملک بقا نتوان کرد
5 ما حبابیم زده خیمه ای از باد بر آب بی تکلف به از این نسبت ما نتوان کرد
6 بینوایان ز در شاه نوا می یابند گر گدا گریه کند منع گدا نتوان کرد
7 سیدم اهل صواب است خطائی نکند توبه گر هست چه گویم که خطا نتوان کرد