با چنین درد دلی از شاه نعمت‌الله ولی غزل 643

شاه نعمت‌الله ولی

آثار شاه نعمت‌الله ولی

شاه نعمت‌الله ولی

با چنین درد دلی میل دوا نتوان کرد

1 با چنین درد دلی میل دوا نتوان کرد حاصل عمر عزیز است رها نتوان کرد

2 چشم ما روشنی از نور جمالش دارد یک دمی نور وی از دیده جدا نتوان کرد

3 سود و سرمایه همه در سر کارش کردیم هیچ سودا به از این درد و سرا نتوان کرد

4 برو از خویش فنا شو به خدا باقی باش بی فنا پادشهی ملک بقا نتوان کرد

5 ما حبابیم زده خیمه ای از باد بر آب بی تکلف به از این نسبت ما نتوان کرد

6 بینوایان ز در شاه نوا می یابند گر گدا گریه کند منع گدا نتوان کرد

7 سیدم اهل صواب است خطائی نکند توبه گر هست چه گویم که خطا نتوان کرد

عکس نوشته
کامنت
comment