1 با سرشگ سخای او کس را ننماید بزرگ رود فرب
2 یاد کرد از لطیف طبعش بحر گشت پر در و عنبر اشهب
3 باگران حلمش آشنا شد کوه شد مکان عقیق و کان ذهب
1 همچون رطب اندام و چو روغنش سرین همچون شبه زلفکان و چون دنبه الست
1 گر بدی آنکس که زی توام بفکندی خویشتن اندر نهادمی بفلاخن