- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 خردمندی فزاید آدمی را بسکه تنهایی بدام عقل میترسم فتد مجنون ز یکتایی
2 ز وسعت خوشتر آید تنگی احوال عارف را فلاطونی بآن شان را، بخم کرده است دانایی
3 ز زینت های دنیا، عیب دنیا به شود ظاهر که باشد شاهدی بر زشتی شاهد خود آرایی
4 برون کن خواهش زر، تا گشاید عقده ات از دل که این دنبل نگردد به، بود تا چرک دنیایی
5 لباس پربهای ژنده پوشی کهنه شد دیگر نباشد عیب پوشی اهل دنیا را چو دارایی
6 ز هر خشک و تری، افتاده را یاری طمع باشد که دارند از عصای خویش کوران چشم بینایی
7 بده تا میتوانی داد، داد دادن ای منعم که دست اغنیا را هست دادن شکر گیرایی
8 گذشتم، توبه کردم، بر ندارم دست از آن دیگر بدستم گر فتد بار دگر دامان تنهایی
9 چنان کرده است سست اوضاع دنیا دست دلها را که نتوان داشت امروز از نمک هم چشم گیرایی
10 بامید زبان مگذار، شکر دوست را واعظ زبان را گر ز دست آید، بگوید شکر گویایی