- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 زمستان میرود، ایام گلها پیش میآید ز باد صبح ما را بوی آن بدکیش میآید
2 صبا میجنبد و بازم پریشان میکند از سر دل بدبخت اگر وقتی به حال خویش میآید
3 رسید ایام گل وان شوخ خواهد رفت در بستان از آن روزی که میترسیدم اینک پیش میآید
4 سر دیوانگی را مژده ده، ای سنگ بدنامی که باز آن فتنه بهر عقل دوراندیش میآید
5 ازین خرمن نماند کاه و برگی، مگری، ای دیده که بیش است آتشم هرچند باران بیش میآید
6 چه غم میداردت، بخرام خوشخوش، جان من، چندان رها کن تا نمک بر سینههای ریش میآید
7 به جان زن تیر نه بر دیده تا این یک دم باقی کنم نظارهای تا از کدامین کیش میآید
8 مکن نازی که میخواهد برای تیربارانت در آن حضرت کجا یاد دل درویش میآید؟
9 نیارد برد نام لب، به دزدی غمزه زن گهگه که خسرو نه ز بهر نوش، بهر نیش میآید