- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 هر که را عشق تو سرگردان کرد هرگزش چارهٔ آن نتوان کرد
2 چارهٔ عشق تو بیچارگی است هر که بیچاره نشد تاوان کرد
3 سر به فرمان بنهد خورشیدش هر که یک ذره تو را فرمان کرد
4 چون به زیبایی آن داری تو این چنین عاشق زارم آن کرد
5 چشم خونریز تو از غمزهٔ تیز چشم این سوخته خونافشان کرد
6 چه کنی قصد به خونم که دلم خویش را پیش رخت قربان کرد
7 جان عطار تو خود میدانی که هوایت ز میان جان کرد