-
لایک
-
ذخیره
- سوالات متداول
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 هر که گوید کان چراغ دیدهها را دیدهام پیش من نه دیدهاش را کامتحان دیدهام
2 چشم بد دور از خیالش دوشمان بس لطف کرد من پس گوش از خجالت تا سحر خاریدهام
3 گر چه او عیار و مکار است گرد خویشتن از میان رخت او من نقدها دزدیدهام
4 پای از دزدی کشیدم چونک دست از کار شد زانک دزدی دزدتر از خویشتن بشنیدهام
5 جمله مرغان به پر و بال خود پریدهاند من ز بال و پر خود بیبال و پر پریدهام
6 من به سنگ خود همیشه جام خود بشکستهام من به چنگ خود همیشه پردهام بدریدهام
7 من به ناخنهای خود هم اصل خود برکندهام من ز ابر چشم خود بر کشت جان باریدهام
8 ای سیه دل لاله بر کشتم چرا خندیدهای نوبهارت وانماید آنچ من کاریدهام
9 چون بهارم از بهار شمس تبریزی خدیو از درونم جمله خنده وز برون زاریدهام