هر که درین دایره دوران از عطار نیشابوری غزل 303

عطار نیشابوری

آثار عطار نیشابوری

عطار نیشابوری

هر که درین دایره دوران کند

1 هر که درین دایره دوران کند نقطهٔ دل آینهٔ جان کند

2 چون رخ جان ز آینه دل بدید جان خود آئینهٔ جانان کند

3 گر کند اندر رخ جانان نظر شرط وی آن است که پنهان کند

4 ور نظرش از نظر آگه بود دور فتد از ره و تاوان کند

5 گر همه یک مور ادب گوش داشت رونق خود همچو سلیمان کند

6 مرد ره آن است که در راه عشق هرچه کند جمله به فرمان کند

7 کی بود آن مرد گدا مرد آنک عزم به خلوتگه سلطان کند

8 کار تو آن است که پروانه‌وار جان تو بر شمع سرافشان کند

9 راست چو پروانه به سودای شمع تیز برون تازد و جولان کند

10 طاقت شمعش نبود خویش را روی به شمع آرد و قربان کند

11 عشق رخش بس که درین دایره همچو من و همچو تو حیران کند

12 زلف پریشانش به یک تار موی جملهٔ اسلام پریشان کند

13 لیک ز عکس رخ او ذره‌ای بتکده‌ها جمله پر ایمان کند

14 در غم عشقش دل عطار را درد ز حد رفت چه درمان کند

عکس نوشته
کامنت
comment