هرکه برخاست ز سودای تو از اهلی شیرازی غزل 294

اهلی شیرازی

آثار اهلی شیرازی

اهلی شیرازی

هرکه برخاست ز سودای تو بر جا ننشست

1 هرکه برخاست ز سودای تو بر جا ننشست تا نیفکند بپای تو سر از پا ننشست

2 عرصه کوی تو صحرای قیامت باشد زانکه هرگز ز سر کوی تو غوغا ننشست

3 گرچه عمری بنشستم بسر راه امید جز سگ کوی تو کس با من شیدا ننشست

4 دل مجنون نه بدیوانگی از خلق رمید عقل او بود که با مردم دانا ننشست

5 داد طوفان سرشکم همه عالم بر باد در تنور دل من آتش سودا ننشست

6 گرد راهت به سر سرو سهی باد نشاند خاک پای تو کجا رفت که بالا ننشست

7 پهلوی خار کسی سرو سهی را ننشاند اهلی از یار مشو رنجه که با ما ننشست

عکس نوشته
کامنت
comment