-
لایک
-
ذخیره
- سوالات متداول
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 هر آن نوی که رسد سوی تو قدید شود چو آب پاک که در تن رود پلید شود
2 ز شیر دیو مزیدی مزید تو هم از اوست که بایزید از این شیردان یزید شود
3 مرید خواند خداوند دیو وسوسه را که هر که خورد دم او چو او مرید شود
4 چو مشرقست و چو مغرب مثال این دو جهان بدین قریب شود مرد زان بعید شود
5 هر آن دلی که بشورید و قی شدش آن شیر ز شورش و قی آن شیر بوسعید شود
6 هر آنک صدر رها کرد و خاک این در شد هزار قفل گران را دلش کلید شود
7 ترش ترش تو به خسرو مگو که شیرین کو پدید آید چون خواجه ناپدید شود
8 چو غوره رست ز خامی خویش شد شیرین چو ماه روزه به پایان رسید عید شود
9 خموش آینه منمای در ولایت زنگ نما به قیصر رومش که تا مرید شود