- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 هر که جان درباخت بر دیدار او صد هزاران جان شود ایثار او
2 تا توانی در فنای خویش کوش تا شوی از خویش برخودار او
3 چشم مشتاقان روی دوست را نسیه نبود پرتو رخسار او
4 نقد باشد اهل دل را روز و شب در مقام معرفت دیدار او
5 دوست یک دم نیست خاموش از سخن گوش کو تا بشنود گفتار او
6 پنبه را از گوش بر باید کشید بو که یکدم بشنوی اسرار او
7 نور و نار او بهشت و دوزخ است پای برتر نه ز نور و نار او
8 دوزخ مردان بهشت دیگران است درگذر زین هر دو در زنهار او
9 کز امید وصل و از بیم فراق جان مردان خون شد اندر کار او
10 عاشقان خسته دل بین صد هزار سرنگون آویخته از دار او
11 همچو مرغ نیم بسمل ماندهاند بیخود و سرگشته از تیمار او
12 صد هزاران رفتهاند و کس ندید تا که دید از رفتگان آثار او
13 زاد عطار اندرین ره هیچ نیست جز امید رحمت بسیار او