هر که را سکه درستست بزر از خواجوی کرمانی غزل 351

خواجوی کرمانی

خواجوی کرمانی

خواجوی کرمانی

هر که را سکه درستست بزر باز نماند

1 هر که را سکه درستست بزر باز نماند وانکه از دست برون رفت بسر باز نماند

2 مرد صاحب‌نظر آنست که در عالم معنی دیده بگشاید و از ره بنظر باز نماند

3 طائر دل که شود صید رخ و زلف دلارام همچو بلبل بگل و سنبل تر باز نماند

4 جان شیرین بده از عشق چو فرهاد و مزن دم کانکه از کوه در افتد بکمر باز نماند

5 گر بر افروخته‌ئی شمع دل از آتش سودا ترک جان گیر که پروانه بپر باز نماند

6 نام شکر نبرم پیش عقیق تو که خسرو با وجود لب شیرین بشکر باز نماند

7 چون بمیرم به جز از خون دل و گفته دلسوز یادگاری ز من خسته جگر باز نماند

8 یکدم ای مردمک چشم من از اشک برآسای کانکه شد ساکن دریا بگهر باز نماند

9 حال رنگ رخ خواجو چه دهم شرح که از دوست هر که را سکه درستست بزر باز نماند

عکس نوشته
کامنت
comment
بنر