- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 هر که درین دیرخانه مرد یگانه است تا به دم صور مست درد مغانه است
2 ور به دم صور باهش آید ازین می نیست مبارز مخنث بن خانه است
3 بر محک دیرخانه ناسره آید هر که گمان میبرد که شیر ژیان است
4 در بن این دیر درس عشق که گوید آنکه ز کونین بی نشان و نشانه است
5 هر که دلی شاخ شاخ یافت چو شانه سالک آن زلف شاخ شاخ چو شانهاست
6 بر سر جمعی که بحر تشنهٔ آنهاست هرچه رود جز حدیث عشق فسانه است
7 عاشق ره را هزار گونه جنیبت در پس و در پیش این طریق روانه است
8 عشق که اندر خزانهٔ دو جهان نیست در بن صندوق سینه کنج خزانه است
9 چون رخ معشوق را نه شبه و نه مثل است سلطنت عشق را نه سر نه کرانه است
10 چشمه و کاریز و جوی و بحر یک آب است عاشق و معشوق و عشق هر سه بهانه است
11 ذره اگر بیعدد به راه برآید ذره که باشد چو آفتاب عیان است
12 هر دو جهان دام و دانه است ولیکن دیده و دل را وجود دام چو دانه است
13 تا که زبانم به نطق عشق درآمد در دل عطار صد هزار زبانه است