1 هر که را یاریار می افتد مقبل و بختیار می افتد
2 ای بسا در که در محیط سرشک هر دمم در کنار می افتد
3 عقرب او چو حلقه می گردد تاب در جان مار می افتد
4 شام زلفش چو می رود در چین شور در زنگبار می افتد
5 گرنه مست است جادویش، ز چه روی بر یمین و یسار می افتد
6 گل صد برگ را دگر در دام همچو بلبل هزار می افتد
7 چون ز حالش همی کنم تقریر بخیه بر روی کار می افتد
8 دلم از شوق چشم سرمتش دم به دم در کنار می افتد
9 رحم بر آن پیاده کو هر دم در کمند سوار می افتد
10 هر که او خوار می فتد، خسرو همچو ما باده خوار می افتد