هر که را اسرار از جلال الدین محمد مولوی غزل 828

جلال الدین محمد مولوی

آثار جلال الدین محمد مولوی

جلال الدین محمد مولوی

هر که را اسرار عشق اظهار شد

1 هر که را اسرار عشق اظهار شد رفت یاری زانک محو یار شد

2 شمع افروزان بنه در آفتاب بنگرش چون محو آن انوار شد

3 نیست نور شمع هست آن نور شمع هم نشد آثار و هم آثار شد

4 همچنان در نور روح این نار تن هم نشد این نار و هم این نار شد

5 جوی جویانست و پویان سوی بحر گم شود چون غرق دریابار شد

6 تا طلب جنبان بود مطلوب نیست مطلب آمد آن طلب بی‌کار شد

7 پس طلب تا هست ناقص بد طلب چون نماند آگهی سالار شد

8 هر تن بی‌عشق کو جوید کله سر ندارد جملگی دستار شد

9 تا ببیند ناگهانی گلرخی بر وی آن دستار و سر چون خار شد

10 همچو من شد در هوای شمس دین آنک او را در سر این اسرار شد

عکس نوشته
کامنت
comment