هرکه شد سویش چو سایه در از اهلی شیرازی غزل 903

اهلی شیرازی

آثار اهلی شیرازی

اهلی شیرازی

هرکه شد سویش چو سایه در قفا می‌افتمش

1 هرکه شد سویش چو سایه در قفا می‌افتمش تا مرا با خود برد در دست و پا می‌افتمش

2 زین هوس گر شب به سنگ از کوی خود راند سگان شب سگش خیزد از جا من به جا می‌افتمش

3 بهر داد آیم به راه یار و چون پیدا شود می‌گذارم داد و اول در دعا می‌افتمش

4 خون خورم شب دور از او چون مست خون خوردن شوم می‌روم در پای دیوار سرا می‌افتمش

5 می‌کشم مانند اهلی زلف آن زنجیر موی گرچه می‌دانم که در دام بلا می‌افتمش

6 مبین زنهار ای همدم چو اهلی سرو قد او که حسرت بار می آرد هوای سرو دلجویش

عکس نوشته
کامنت
comment