هرکه چون باد از سر کوی تو از اهلی شیرازی غزل 488

اهلی شیرازی

آثار اهلی شیرازی

اهلی شیرازی

هرکه چون باد از سر کوی تو بیرون می‌رود

1 هرکه چون باد از سر کوی تو بیرون می‌رود کس نمی‌داند که از آشفتگی چون می‌رود

2 پای رفتن نیست عاشق را کزین در بگذرد می‌فشاند سیل اشک از چشم و در خون می‌رود

3 پیش لیلی گر رود از چشم مجنون خون چه شد آه از آن ساعت که او از چشم مجنون می‌رود

4 جان نکو بیرون کن از تن تا درآیم در دلت چون تویی ای جان من از خویش بیرون می‌رود

5 خون من دامان گردون چون شفق خواهد گرفت بس که خون دل ز چشم از جور گردون می‌رود

6 چرخ اگر بدمهر شد کس را نکرد از مهر منع بر من از جور فلک ظلم تو افزون می‌رود

7 گر به افسون چارهٔ بیچارگان سازد حکیم کور مادرزاد اهلی کی به افسون می‌رود

عکس نوشته
کامنت
comment