-
لایک
-
ذخیره
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
- سوالات متداول
- شاعر
- عکس نوشته
1 هرکه شد سامان طلب پیوسته دردسر کشد وقت آن دیوانه خوش کش دردسر کمتر کشد
2 ساربان گرم ازچه رانی محمل لیلی چنین نرم ران چندانکه مجنون خاری از پا درکشد
3 ساقیا غافل مباش از حال خاموشی که او پرکند ساغر ز خون دیده و دم در کشد
4 چون مرا از دیدن آن شوخ بیم مردن است آه اگر روزی بقصد کشتنم خنجر کشد
5 تنک میبیند جهان بر خویشتن اهلی بسی رخت ازین عالم مگر در عالم دیگر کشد
6 جز به خاک کوی او اهلی نیارد سر فرو آسمان بیهوده این عرض تجمل میکند