هر کی بمیرد از جلال الدین محمد مولوی غزل 1715

جلال الدین محمد مولوی

آثار جلال الدین محمد مولوی

جلال الدین محمد مولوی

هر کی بمیرد شود دشمن او دوستکام

1 هر کی بمیرد شود دشمن او دوستکام دشمنم از مرگ من کور شود والسلام

2 آن شکرستان مرا می کشد اندر شکر ای که چنین مرگ را جان و دل من غلام

3 در غلط افکنده‌ست نام و نشان خلق را عمر شکربسته را مرگ نهادند نام

4 از جهت این رسول گفت که الفقر کنز فقر کند نام گنج تا غلط افتند عام

5 وحی در ایشان بود گنج به ویران بود تا که زر پخته را ره نبرد هیچ خام

6 گفتم ای جان ببین زین دلم سست تنگ گفت که زین پس ز جهل وامکش از پس لگام

7 تا که سرانجام تو گردد بر کام تو توسن خنگ فلک باشد زیر تو رام

8 گر تو بدانی که مرگ دارد صد باغ و برگ هست حیات ابد جوییش از جان مدام

9 خامش کن لب ببند بی‌دهنی خای قند نیست شو از خود که تا هست شوی زو تمام

عکس نوشته
کامنت
comment