- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 هر که را با تو سر و کاری بود جان نباشد در رهش خاری بود
2 دل که در وی زندگی عشق نیست دل نشاید گفت، مرداری بود
3 خفتگان از زندگی آگه نیند زنده بودن کار بیداری بود
4 عاشقی نبود تقاضای وصال بهر نفس خویش پیکاری بود
5 از شراب ما، اگر یابد خبر محتسب شاگرد خماری بود
6 پیش خویشم کش که باری از رخت کشته ای را روز بازاری بود
7 بر بساط ناز شب غافل مخسپ بو که پیش در گرفتاری بود
8 گویمت خواهی چو خسرو بنده ای قسمتم از تو همین، آری، بود