-
لایک
-
ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 هر که او آشنای سلطان شد گرچه جان بود عین جانان شد
2 هر که با ما نخورد جام شراب به یقینم که او پشیمان شد
3 هر که در مجلسم دمی بنشست شد یقینم که او پشیمان شد
4 این جهان را به نیم جو نخرد آنکه یکدم حریف رندان شد
5 هر که جمعیتی ز خویش نیافت دم آخر که شد پریشان شد
6 این دوئی محو گشت و عین یکی این چنین آمد این چنان آن شد
7 بندهٔ اوست سید عالم بر همه کاینات سلطان شد