- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 کی گذارد آنک رشک روشنیست تا بگویم آنچ فرض و گفتنیست
2 بحر کف پیش آرد و سدی کند جر کند وز بعد جر مدی کند
3 این زمان بشنو چه مانع شد مگر مستمع را رفت دل جای دگر
4 خاطرش شد سوی صوفی قنق اندر آن سودا فرو شد تا عنق
5 لازم آمد باز رفتن زین مقال سوی آن افسانه بهر وصف حال
6 صوفی آن صورت مپندار ای عزیز همچو طفلان تا کی از جوز و مویز
7 جسم ما جوز و مویزست ای پسر گر تو مردی زین دو چیز اندر گذر
8 ور تو اندر نگذری اکرام حق بگذراند مر ترا از نه طبق
9 بشنو اکنون صورت افسانه را لیک هین از که جداکن دانه را