1 کهی بلند و بر او قلعه ای نهاده بلند بلندهای جهان زیر و، او ز جمله زبر
2 باستواری زر بخیل در دل خاک بپایداری نام سخی میان بشر
3 بسختی دل بدخواه برج او لیکن نگار بوده بر او سنگها بسان جگر
1 من زارتر گریم همانا که او خاموش گرید زار و من با پجن
1 گر شوم بودتی بغلامی بنزد خویش با ریش شوم تر ببر ما هر آینه
1 حلقوم جوالقی چو ساق موزه است و آن معده کافرش چو خم غوزه است