1 آنکه فرشته را ازو دست امید کوته است با دل ما بود ولی از دل خود کی آگه است
2 از بر ما چه میروی بهر خدا که باز گرد جان بفدای مرکبت چشم امید بر ره است
3 دست بلند همتان عشق چو آفتاب کرد سایه ز پست همتی گمشده در ته چه است
4 بر من پیر ای جوان طعنه ز عاشقی مزن باده چو سالخورده شد مستی و سوز آنگه است
5 جامه زهد دوختن بر تن پیر سینه چاک عقل هوس کند ولی رشته عمر کوته است
6 ز آتش دوزخش چه غم اهلی از ابر لطف تو سایه رحمت تواش در همه حال همره است
7 پناه من نبود غیر نیکویان اهلی نه من که هرکه بود در پناه ایشانست