-
لایک
-
ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 آنکه جز نام نیابند نشان از دهنش بر زبان کی گذرد نام یکی همچو منش
2 راستی را که شنیدست بدینسان سروی که دمد سنبل سیراب ز برگ سمنش
3 هرکه در چین سر زلف بتان آویزد آستین پر شود از نافهٔ مشک ختنش
4 گر چه از مصر دهد آگهی انفاس نسیم بوی یوسف نتوان یافت جز از پیرهنش
5 هر غریبی که مقیم در مه رویان شد تا در مرگ کجا یاد بود از وطنش
6 کشتهٔ عشق چو از خاک لحد برخیزد چو نکوتر نگری تر بود از خون کفنش
7 من نه آنم که بتیغ از تو بگردانم روی شمع دلسوخته نبود غم گردن زدنش
8 دوش خواجو سخنی از لب لعلت میگفت بچکید آب حیات از لب و ترشد سخنش