- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 کسی که حق حریفان مهربان نشناخت سزاست گر جگرش جور ناکسان خون ساخت
2 دریغ نیست مرا جان اگر چه دیر نماند دریغ صحبت دیرین و حق دید و شناخت
3 رمید مرغ دل ما از آن چمن آن روز که سنگ تفرقه ایام در جهان انداخت
4 چه آتشی است که در جان من فراق افکند که همچو شمع مرا مغز استخوان بگداخت
5 به نقش بازی ایام دل منه اهلی که برد نردمراد از فلک؟ که باز نباخت
6 گر آستان تو اهلی بدیده رفت مرنج که کار عاشق درمانده آستان روبیست