کسی که حق حریفان مهربان از اهلی شیرازی غزل 313

اهلی شیرازی

آثار اهلی شیرازی

اهلی شیرازی

کسی که حق حریفان مهربان نشناخت

1 کسی که حق حریفان مهربان نشناخت سزاست گر جگرش جور ناکسان خون ساخت

2 دریغ نیست مرا جان اگر چه دیر نماند دریغ صحبت دیرین و حق دید و شناخت

3 رمید مرغ دل ما از آن چمن آن روز که سنگ تفرقه ایام در جهان انداخت

4 چه آتشی است که در جان من فراق افکند که همچو شمع مرا مغز استخوان بگداخت

5 به نقش بازی ایام دل منه اهلی که برد نردمراد از فلک؟ که باز نباخت

6 گر آستان تو اهلی بدیده رفت مرنج که کار عاشق درمانده آستان روبیست

عکس نوشته
کامنت
comment