- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 کدام دل که گرفتار و پای بند تو نیست کدام صید که در آرزوی بند تو نیست
2 نه من به بند کمند تو پای بندم و بس کسی بشهر نیامد که شهر بند تو نیست
3 ترا بقید چه حاجت که صید وحشی را بهیچ روی خلاص از خم کمند تو نیست
4 ضرورتست که پیش تو پنجه نگشایم مرا که قوت بازوی زورمند تو نیست
5 گرم گزند رسانی بضرب تیغ فراق مکن که بیشم از این طاقت گزند تو نیست
6 چو سروم از دو جهان گر چه دست کوتاهست ولی شکیبم از آن قامت بلند تو نیست
7 دلم برآتش عشقت بسوخت همچو سپند بیا که صبرم از آنخال چون سپند تو نیست
8 عجب ز عقل تو دارم که میدهی پندم خموش باش که این لحظه وقت پند تو نیست
9 ز شور بختی خواجوست اینکه چون فرهاد نصیبش از لب شیرین همچو قند تو نیست