به هرجا می‌فروزی چهره، از واعظ قزوینی غزل 588

واعظ قزوینی

آثار واعظ قزوینی

واعظ قزوینی

به هرجا می‌فروزی چهره، آتشخانه می‌سازی

1 به هرجا می‌فروزی چهره، آتشخانه می‌سازی به هر جانب نظر می‌افگنی، میخانه می‌سازی

2 نگار من به رنگ شعله، خشک و تر نمی‌دانی بهار من، به هرکس می‌رسی، دیوانه می‌سازی

3 نگه می‌دارد از دور، آتش حسنت اسیران را تو آن شمعی که فانوس از پر پروانه می‌سازی

4 به بیداری هم آن، چشم سیه در خواب می‌باشد مگر احوال بختم، پیش او افسانه می‌سازی؟!

5 نمی‌آمیزد آن زلف سیه از سرکشی با ما گرش از استخوان سینه ما شانه می‌سازی

6 ندانم آتش سوزنده یا سیل بهارانی که هرسو می‌خرامی، عالمی ویرانه می‌سازی

7 تو ای گنج روان عاشقان، از بس گرانقدری به هر ویرانه‌ای پا می‌گذاری، خانه می‌سازی

8 من از بهر تو، با ناسازی ایام می‌سازم تو ای ناساز، می‌سازی به واعظ، یا نمی‌سازی؟!

عکس نوشته
کامنت
comment