کجا با آن طبیب جان حریفان از اهلی شیرازی غزل 463

اهلی شیرازی

آثار اهلی شیرازی

اهلی شیرازی

کجا با آن طبیب جان حریفان حال من گویند

1 کجا با آن طبیب جان حریفان حال من گویند که گر باشد مجال او حدیث خویشتن گویند

2 نسوزد دل بدرد کس مگر اورا که دردی هست مرا جان سوزد از جایی سخن از کوهکن گویند

3 کجا سرو آن زبان دارد که گوید چون قد یارم مگر آن بی زبان را مردم از بالا سخن گویند

4 برآید خشک لب چون من دهان غنچه گر با او حدیث آتش انگیز تو ای شیرین دهن گویند

5 فغان بلبلان اهلی نه بیوجهی بود گویا که شرح داغ من گلها بمرغان چمن گویند

عکس نوشته
کامنت
comment