- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 کجا با آن طبیب جان حریفان حال من گویند که گر باشد مجال او حدیث خویشتن گویند
2 نسوزد دل بدرد کس مگر اورا که دردی هست مرا جان سوزد از جایی سخن از کوهکن گویند
3 کجا سرو آن زبان دارد که گوید چون قد یارم مگر آن بی زبان را مردم از بالا سخن گویند
4 برآید خشک لب چون من دهان غنچه گر با او حدیث آتش انگیز تو ای شیرین دهن گویند
5 فغان بلبلان اهلی نه بیوجهی بود گویا که شرح داغ من گلها بمرغان چمن گویند