-
لایک
-
ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 کجا بود من مدهوش را حضور نماز که کنج کعبه ز دیر مغان ندانم باز
2 مرا مخوان به نماز ای امام و وعظ مگوی که از نیاز نمیباشدم خبر ز نماز
3 چو صوفی از می صافی نمیکند پرهیز مباش منکر دردیکشان شاهد باز
4 بساز مطرب مجلس نوای سوختگان که بلبل سحری میکند سماع آغاز
5 اگر چو عود توام در نفس بخواهی سوخت مرا ز ساز چه میافکنی بسوز و بساز
6 بدان طمع که کند مرغ وصل خوبان صید دو دیدهام نگر از شام تا سحرگه باز
7 خیال زلف سیاه تو گر نگیرد دست که بر سرآرد ازین ظلمتم شبان دراز
8 تو در تنعم و نازی ز ما چه اندیشی که ناز ما بنیازست و نازش تو بناز
9 اگر ز خط تو چون موی سر بگردانم ببند و چون سر زلفم برآفتاب انداز
10 امید بندهٔ مسکین بهیچ واثق نیست مگر بلطف خداوندگار بنده نواز
11 خرد مجوی ز خواجو که اهل معنی را نظر به عشق حقیقتی بود نه عقل مجاز
12 گذشت شعر ز شعری و شورش از گردون چرا که از پی آوازه میرود آواز