- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 کجا دولت وصلش آرم به دست که جز باد چیزی ندارم به دست
2 سر زلف او تا نگیرد قرار کی آید دل بیقرارم به دست
3 گهش می فشانم سر خود به پای چه چاره نبود اختیارم به دست
4 سر آمد درین آرزو روز غم که افتد شبی زلف یارم به دست
5 نه بد بر کفم باده بر یاد آن که باد است ازو یادگارم به دست
6 ببازم سر خویش، خسرو، اگر گهی دامن وصلش آرم به دست