-
لایک
-
ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 کجا بودم کجا رفتم کجاام من نمیدانم به تاریکی در افتادم ره روشن نمیدانم
2 ندارم من درین حیرت به شرح حال خود حاجت که او داند که من چونم اگرچه من نمیدانم
3 چو من گم گشتهام از خود چه جویم باز جان و تن که گنج جان نمیبینم طلسم تن نمیدانم
4 چگونه دم توانم زد درین دریای بی پایان که درد عاشقان آنجا به جز شیون نمیدانم
5 برون پرده گر مویی کنی اثبات شرک افتد که من در پرده جز نامی ز مرد و زن نمیدانم
6 در آن خرمن که جان من در آنجا خوشه میچیند همه عالم و مافیها به نیم ارزن نمیدانم
7 از آنم سوخته خرمن که من عمری درین صحرا اگرچه خوشه میچینم ره خرمن نمیدانم
8 چو از هر دو جهان خود را نخواهم مسکنی هرگز سزای درد این مسکین یکی مسکن نمیدانم
9 چو آن گلشن که میجویم نخواهد یافت هرگز کس ره عطار را زین غم به جز گلخن نمیدانم