- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 آتشینا آب حیوان از کجا آوردهای دانم این باری که الحق جان فزا آوردهای
2 مشرق و مغرب بدرد همچو ابر از یک دگر چون چنین خورشید از نور خدا آوردهای
3 خیره گان روی خود را از ره و منزل مپرس چون بر ایشان شعلههای کبریا آوردهای
4 احمقی باشد اگر جانی بمیرد بعد از این چون چنین دریای جوشان از بقا آوردهای
5 از قضا و از قدر مر عاشقان را خوف نیست چون قدر را مست گشته با قضا آوردهای
6 مینگنجد جان ما در پوست از شادی تو کاین جمال جان فزا از بهر ما آوردهای
7 شمس تبریزی جفا کردی و دانم این قدر کز میان هر جفایی صد وفا آوردهای