-
لایک
-
ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 کجایی ای دل و جانم مگر که در دل و جانی که کس نمیدهد از تو به هیچ جای نشانی
2 به هیچ جای نشانی نداد هیچ کس از تو نشانی از تو کسی چون دهد که برتر از آنی
3 عجب بماندهام از ذات و از صفات تو دایم کز آفتاب هویداتری اگرچه نهانی
4 چه گوهری تو که در عرصهٔ دو کون نگنجی همه جهان ز تو پر گشت و تو برون ز جهانی
5 منم که هستی من بند ره شدست درین ره تویی که از تویی خود مرا ز من برهانی
6 من از خودی خود افتادهام به چاه طبیعت مرا ز چاه به ماه ار بر آوری تو توانی
7 در آرزوی تو عمری به سر دویدم و اکنون چو در سر آمدم آخر مرا به سر چه دوانی
8 چه باشد ار ز سر لطف جان تشنه لبان را از آن شراب دل آشوب قطرهای بچشانی
9 امید ما همه آن است در ره تو که یکدم ز بوی خویش نسیمی به جان ما برسانی
10 ز اشتیاق تو عطار از دو کون فنا شد از آن او بود این و از آن خویش تو دانی