- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 هر زمان کز غیب عشق یار ما خنجر کشد گر بخواهم ور نخواهم او مرا اندرکشد
2 همچو پره و قفل من چون جفت گردم با کسی همچو مرغ کشته آن دم پرم از من برکشد
3 کفر و دین عاشقانش هم رقوم عشق اوست حاش لله کان رقم بر طایفه دیگر کشد
4 چون گشاید باگشادم چون ببندد بستهام گوی میدان خود کی باشد تا ز چوگان سر کشد
5 همچو ابراهیم گاهم جانب آتش برد همچو احمد گاهم از آتش سوی کوثر کشد
6 گویی آتش خوشتر آید مر تو را یا کوثرش خوشترم آنست کان سلطان مرا خوشتر کشد
7 آب و آتش خوشتر آمد رنج و راحت داد اوست زین سببها ساخت تا بر دیدهها چادر کشد
8 دوست را دشمن نماید آب را آتش کند مؤمنی را ناگهان در حلقه کافر کشد
9 سرخوشان و سرکشان را عشق او بند و گشاست سرکشان را موکشان آن عشق در چنبر کشد
10 بر حذر باید بدن گر چه حذر هم داد اوست آن حذر او داد کز بهر بچه مادر کشد