- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 هنگام صبوح آمد ای هم نفسان خیزید یاران موافق را از خواب برانگیزید
2 یاران همه مشتاقند در آرزوی یک دم می در فکن ای ساقی از مست نپرهیزید
3 جامی که تهی گردد از خون دلم پر کن وانگه می صافی را با درد میامیزید
4 چون روح حقیقی را افتاد می اندر سر این نفس بهیمی را از دار در آویزید
5 خاکی که نصیب آمد از جور فلک ما را آن خاک به چنگ آرید بر فرق فلک ریزید
6 یاران قدیم ما در موسم گل رفتند خون جگر خود را از دیده فرو ریزید
7 عطار گریزان است از صحبت نا اهلان گر عین عیان خواهید از خلق بپرهیزید