1 به سالی کی چنین ماهی برآید؟ وگر آید، ز چه گاهی برآید
2 ز رخسارش ز حسن جعد مشکین کجا از تیره شب ماهی برآید؟
3 اگر آیینه حسن است روشن بگیرد زنگ، اگر آهی برآید
4 بسا خرمن که در یکدم بسوزد از آن آتش که ناگاهی برآید
5 همه شب تا سحر بیدار باشم بود کان مه سحرگاهی برآید
6 گدایی گر به کویی دل فروشد که از جان بگذرد، شاهی برآید
7 عجب نبود در آن میخانه خسرو گر از پیکار گمراهی برآید