-
لایک
-
ذخیره
- سوالات متداول
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 چون ز صورت برتر آمد آفتاب و اخترم از معانی در معانی تا روم من خوشترم
2 در معانی گم شدستم همچنین شیرینتر است سوی صورت بازنایم در دو عالم ننگرم
3 در معانی می گدازم تا شوم همرنگ او زانک معنی همچو آب و من در او چون شکرم
4 دل نگیرد هیچ کس را از حیات جان خویش من از این معنی ز صورت یاد نارم لاجرم
5 می خرامم من به باغ از باغ با روحانیان چون گل سرخ لطیف و تازه چون نیلوفرم
6 کشتی تن را چو موجم تخته تخته بشکنم خویشتن را بسکلم چون خویشتن را لنگرم
7 ور من از سختی دل در کار خود سستی کنم زود از دریا برآید شعلههای آذرم
8 همچو زر خندان خوشم اندر میان آتشش زانک گر ز آتش برآیم همچو زر من بفسرم
9 من ز افسونی چو ماری سر نهادم بر خطش تا چه افتد ای برادر از خط او بر سرم
10 من ز صورت سیر گشتم آمدم سوی صفات هر صفت گوید درآ این جا که بحر اخضرم
11 چون سکندر ملک دارم شمس تبریزی ز لطف سوی لشکرهای معنی لاجرم سرلشکرم