- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 چون بر آمد از دل جام آفتاب نزد ما هر دو یکی شد برف و آب
2 مجمع البحرین جامست و شراب این شراب و جام آبست و حباب
3 جام می بردست می گردم به ذوق در خرابات مغان مست و خراب
4 کس نبیند از هزاران زهد و علم آنچه من دیدم ز یک جام شراب
5 لوح محفوظ است ما را در نظر خود که دارد این چنین ام الکتاب
6 اصل گُل آب است و فرع آب گل اصل و فرعش دوست دارم چون گلاب
7 چون نیم هشیار بگذر از سرم چون ندارم عقل بگذار احتساب
8 غرق دریائی و تشنه ای عجب بر سر آبی و پنداری سراب
9 باده می نوشم مدام از جام عشق در حضور سید خود بی حساب