وقتی اندر سر کویی گذری از امیرخسرو دهلوی غزل 89

امیرخسرو دهلوی

آثار امیرخسرو دهلوی

امیرخسرو دهلوی

وقتی اندر سر کویی گذری بود مرا

1 وقتی اندر سر کویی گذری بود مرا وندران کوی نهانی نظری بود مرا

2 جان به جایست، ولی زنده نیم من، زیرا مایه عمر به جز جان دگری بود مرا

3 مست گشتم که شبش دیدم و در خواب هنوز به گه صبح ز مستی اثری بود مرا

4 همه کس را خور و خواب و من بیچاره خراب ای خوشا وقت که خوابی و خوری بود مرا

5 به ازین بودم ازین پیش، اگر هیچ نبود باری از جنس صبوری قدری بود مرا

6 باری از دیده مریزید گلابی که به عمر لذت از عشق همین درد سری بود مرا

7 هیچ یاد آمدت، ای فتنه که وقتی زین پیش عاشق سوخته در به دری بود مرا

8 خواستم دی که نمازی بکنم پیش خیال لیک آلوده به دامان جگری بود مرا

9 هیچ کس نبود کاندک غمی او را نبود لیکن از دولت تو بیشتری بود مرا

10 نروم پیش که یاد آیی و دیوانه شوی آنکه گه گه به گلستان گذری بود مرا

11 پاسبان روز هم از قصه خسرو بشنود کامشب از گریه چه ناخوش سحری بود مرا

عکس نوشته
کامنت
comment