1 من کی خندم تات نبینم خندان جان بندهٔ آن خندهٔ بیکام و دهان
2 افسوس که خندهٔ ترا میبینند و آن خندهٔ تو ز چشم خلقان پنهان
اولین نفری باشید که نظر میدهید
این شعر چه حسی در تو زنده کرد؟ برداشتت رو بنویس، تعبیرت رو بگو، یا پرسشی که در ذهنت اومده رو مطرح کن.
1 لعل لبش داد کنون مر مرا آنچ تو را لعل کند مر مرا
2 گلبن خندان به دل و جان بگفت برگ منت هست به گلشن برآ
1 ای جان ای جان فی ستر الله اشتر میران فی ستر الله
2 جام آتش درکش درکش پیش سلطان فی ستر الله
1 ای کرده تو مهمانم در پیش درآ جانم زان روی که حیرانم من خانه نمیدانم
2 ای گشته ز تو واله هم شهر و هم اهل ده کو خانه نشانم ده من خانه نمیدانم
1 دلا نزد کسی بنشین که او از دل خبر دارد به زیر آن درختی رو که او گلهای تر دارد
2 در این بازار عطاران مرو هر سو چو بیکاران به دکان کسی بنشین که در دکان شکر دارد
1 در هر فلکی مردمکی میبینم هر مردمکش را فلکی میبینم
2 ای احول اگر یکی دو میبینی تو بر عکس تو من دو را یکی میبینم
1 هله هش دار که در شهر دو سه طرارند که به تدبیر کلاه از سر مه بردارند
2 دو سه رندند که هشیاردل و سرمستند که فلک را به یکی عربده در چرخ آرند
شماره موبایل خود را وارد کنید:
کد ارسالشده به