خواجوی کرمانی

خواجوی کرمانی

خواجوی کرمانی
خواجوی کرمانی

در سر زلف سیاه تو چه سوداست از خواجوی کرمانی غزل 206

غزل 206 ام از 1143 غزلیات

در سر زلف سیاه تو چه سوداست که نیست

1 در سر زلف سیاه تو چه سوداست که نیست وز غم عشق تو در شهر چه غوغاست که نیست

2 گفتی از لعل من امروز تمنای تو چیست در دلم زان لب شیرین چه تمناست که نیست

3 بجز از زلف کژت سلسله جنبان دلم خم زلف تو گواه من شیداست که نیست

4 پای بند غم سودای تو مسکین دل من نتوان گفت که این طلعت زیباست که نیست

5 در چمن نیست ببالای بلندت سروی راستی در قد زیبای تو پیداست که نیست

6 با جمالت نکنم میل تماشای بهار زانکه در گلشن رویت چه تماشاست که نیست

7 گر کسی گفت که چون قد تو شمشادی نیست اگر آن قامت و بالاست بگو راست که نیست

8 گفتی از نرگس رعنای منت هست شکیب شاهد حال من آن نرگس رعناست که نیست

9 ایکه خواجو ز سر زلف تو شد سودائی در سر زلف سیاه توچه سوداست که نیست

عکس نوشته
کامنت

سوالات متداول درباره شعر در سر زلف سیاه تو چه سوداست که نیست

شاعر شعر در سر زلف سیاه تو چه سوداست که نیست چه کسی است ؟

شاعر شعر در سر زلف سیاه تو چه سوداست که نیست خواجوی کرمانی می باشد.

شعر در سر زلف سیاه تو چه سوداست که نیست در چه دوره‌ای سروده شده است؟

این شعر در قرن 8 سروده شده است.

قالب شعر در سر زلف سیاه تو چه سوداست که نیست چیست ؟

قالب شعر در سر زلف سیاه تو چه سوداست که نیست غزل است

مضمون اصلی شعر در سر زلف سیاه تو چه سوداست که نیست چیست؟

این شعر در دسته‌بندی شعر شاد, شعر فارسی, شعر قشنگ, شعر کوتاه, طبیعت, عاشقانه, غمگین, می‌نوشی قرار دارد و مضمون اصلی آن شعر شاد, شعر فارسی, شعر قشنگ, شعر کوتاه, طبیعت, عاشقانه, غمگین, می‌نوشی است.
بنر