- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 در سر زلف سیاه تو چه سوداست که نیست وز غم عشق تو در شهر چه غوغاست که نیست
2 گفتی از لعل من امروز تمنای تو چیست در دلم زان لب شیرین چه تمناست که نیست
3 بجز از زلف کژت سلسله جنبان دلم خم زلف تو گواه من شیداست که نیست
4 پای بند غم سودای تو مسکین دل من نتوان گفت که این طلعت زیباست که نیست
5 در چمن نیست ببالای بلندت سروی راستی در قد زیبای تو پیداست که نیست
6 با جمالت نکنم میل تماشای بهار زانکه در گلشن رویت چه تماشاست که نیست
7 گر کسی گفت که چون قد تو شمشادی نیست اگر آن قامت و بالاست بگو راست که نیست
8 گفتی از نرگس رعنای منت هست شکیب شاهد حال من آن نرگس رعناست که نیست
9 ایکه خواجو ز سر زلف تو شد سودائی در سر زلف سیاه توچه سوداست که نیست