چه دارد در از جلال الدین محمد مولوی غزل 1222

جلال الدین محمد مولوی

آثار جلال الدین محمد مولوی

جلال الدین محمد مولوی

چه دارد در دل آن خواجه که می‌تابد ز رخسارش

1 چه دارد در دل آن خواجه که می‌تابد ز رخسارش چه خوردست او که می‌پیچد دو نرگسدان خمارش

2 چه باشد در چنان دریا به غیر گوهر گویا چه باتابست آن گردون ز عکس بحر دربارش

3 به کار خویش می‌رفتم به درویشی خود ناگه مرا پیش آمد آن خواجه بدیدم پیچ دستارش

4 اگر چه مرغ استادم به دام خواجه افتادم دل و دیده بدو دادم شدم مست و سبکسارش

5 بگفت ابروش تکبیری بزد چشمش یکی تیری دلم از تیر تقدیری شد آن لحظه گرفتارش

6 مگر آن خواب دوشینه که من شوریده می‌دیدم چنین بودست تعبیرش که دیدم روز بیدارش

7 شب تیره اگر دیدی همان خوابی که من دیدم ز نور روز بگذشتی شعاع و فر انوارش

8 چه خواجست این چه خواجست این بنامیزد بنامیزد هزاران خواجه می‌زیبد اسیر و بند دیدارش

9 کجا خواجه جهان باشد کسی کو بند جان باشد چو او بنده جهان باشد نباشد خواجگی یارش

عکس نوشته
کامنت
comment
بنر