هرچه آید در نظر از شاه نعمت‌الله ولی غزل 493

شاه نعمت‌الله ولی

شاه نعمت‌الله ولی

شاه نعمت‌الله ولی

هرچه آید در نظر چون او بود

1 هرچه آید در نظر چون او بود عین او درچشم ما نیکو بود

2 موج و دریا نزد ما باشد یکی گرچه آن یک اسم و رسمش دو بود

3 گفتم این رشته مگر باشد دو تو سر به سر دیدم همه یک تو بود

4 جز وجود او نمی یابم دگر با وجود او وجودی چو بود

5 بوی دستنبوش می آید ز دست هر که را در دست دستنبو بود

6 وجه او در وجه هر یک رو نمود آن یکی با هر یکی یک رو بود

7 زلف سید را نمی آری به دست تا حجاب راه تو یک مو بود

عکس نوشته
کامنت
comment
بنر