- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 تا چه ساعت بود، یارب، کان مسلمان زاده شد کافت اندر سینه و اندیشه در جان زاده شد
2 از شب حامل چه زاید، جز پریشانی به عمر هندوی شب حامل و زلف پریشان زاده شد
3 دی شبش گفتم، فلانی، زیر لب گفتا، که مرگ طرفه مرگی بود این کز آب حیوان زاده شد
4 مه غلام اوست، ار در پیش یوسف سجده کرد او به دهلی زاد، اگر یوسف به کنعان زاده شد
5 ماه من از آب چشم و گریه سوزان بترس کز تنور پیرزن سیلاب طوفان زاده شد
6 مردم چشمم برون افتاد ز گریه ز پوست راست چون طفلی که خون آلود و گریان زاده شد
7 دل از آن خوناب تن هر لحظه می گوید غمی چون کند بیچاره خسرو کز پی آن زاده شد