- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 چیست، شرط عاشقان با بینوائی ساختن سلطنت را خاک نعلین گدائی ساختن
2 نرد خدمت باختن، با یار و پس در دست او خوش حریفی پیشه کردن بادغائی ساختن
3 تک سواره پادشاه کشور جان شو چو خضر بر سکندر نه صداع پادشائی ساختن
4 کی فرود آید دلی، کان برتر از کیهان بود هر دو روزه آلت کیهان خدائی ساختن
5 گر کیای خاص در گاهی، مجردوار باش گرکیا خارج بود، رخت کیائی ساختن
6 طبع را در یوز کی میکن، کزو روشن شود چشم دل را توتیای روشنائی ساختن
7 دل چو در پیراهن تسلیم شد یاد آیدش خرقه سالوسی و دلق ریائی ساختن
8 با وجود خاکپای، خاک پاشان شرط نیست دیده را با وحشت بی توتیائی ساختن
9 درد حاصل کن که ممکن نیست بی اکسیر درد از مس اخسیکتی سیم سنائی ساختن