1 چه حسن است این زهی خوبی مگر خورشید و ماه است این چه عشق است این زهی محنت مگر قهر آله است این
2 مگر گر بد کنم آه دلت بر من کجا گیرد حذرکن کاتش محض است جان من نه آه است این
3 چه ظلم است این که میتابی رخ از فریاد مظلومان سگ فریاد خوانی نیست آخر داد خواه است این
4 بامید کف پای تو چشمم خاک ره گردید بنه در چشم من پای همان دان خاک راه است این
5 ز غم خون شد دل اهلی اگر باور نمیداری دو چشم خون فشان بنگر که بر حالش گواه است این
6 بر روی دوست سجده اهل نظر رواست زاهد درین میانه تو روی خدا ببین
7 اهلی کدورتی که تو داری ز خامی است عاشق شو و چو شمع بسوز و صفا ببین