جان وطن بر در جانان چه از خواجوی کرمانی غزل 385

خواجوی کرمانی

خواجوی کرمانی

خواجوی کرمانی

جان وطن بر در جانان چه کند گر نکند

1 جان وطن بر در جانان چه کند گر نکند تن خاکی طلب جان چه کند گر نکند

2 هر گدائی که مقیم در سلطان گردد روز و شب خدمت دربان چه کند گر نکند

3 بینوائی که برو لشکریان جور کنند روی در حضرت سلطان چه کند گر نکند

4 طالب وصل حرم در شب تاریک رحیل تکیه بر خار مغیلان چه کند گر نکند

5 آن نگارین مبرقع چو کند میل عراق دلم آهنگ سپاهان چه کند گر نکند

6 چون زلیخا دلش از دست بشد ملکت مصر در سر یوسف کنعان چه کند گر نکند

7 هر که در پای گلش برگ صبوحی باشد صبحدم عزم گلستان چه کند گر نکند

8 زلف سرگشته که بر روی تو گشت آشفته گرد رخسار تو دوران چه کند گر نکند

9 نتواند که ز هجر تو ننالد خواجو هر که خنجر خورد افغان چه کند گر نکند

عکس نوشته
کامنت
comment
بنر