- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 سخن چون زان دو لب گویی، چه گوید انگبین باری؟ به جایی کان دو رخ باشد، چه باشد یاسمین باری؟
2 چو غم را چاشنی تلخ است، بتوان از هوس خوردن وگر خوردن هوس باشد، غم آن نازنین باری
3 هنوز آن زلف چون زنار تا کی در دلم گردد به کار بت پرستی شد مرا ایمان و دل باری
4 ترا بازار خوبی گرم و من در سنگسار این جا که گر رسوا شد عاشق، به بازاری چنین باری
5 بر آنی کآستین بر مالی و تیغی زنی بر من چه حاجت تیغ ساعد، پس تو بر مال آستین باری؟
6 گر از دامان رحمت سایه ای بر ما نیندازی چنین هم از من بیچاره دامن برمچین باری
7 لبت غیری گزید و گر دریغست از من آن خاتم هم از دورم یکی بنمای آن نقش نگین باری
8 چه باشد جان شیرین، کز پی شیرین لبت ندهم چو می یابد مگس را مردن، اندر انگبین باری
9 حساب زندگانی نیست روزی کز درت دورم وگر خود مرگ باید هم به خاک آن زمین باری