ز قامت تو چگویم که فتنها از اهلی شیرازی غزل 149

اهلی شیرازی

آثار اهلی شیرازی

اهلی شیرازی

ز قامت تو چگویم که فتنها برخاست

1 ز قامت تو چگویم که فتنها برخاست قیامت است که در روزگار ما برخاست

2 اگر صفا طلبی کام دل مجوی که یار چو در کنار نشست از میان صفا برخاست

3 به هر چمن که چو آب روان خرامیدی پی قیام تو سرو سهی به پا برخاست

4 وفا نه از تو که از هیچ کس نمی بینم چه حالت است؟ مگر از جهان وفا برخاست

5 جهان بکام تو اهلی کنون شود کان سرو نشست با تو و بخت از سر جفا برخاست

6 با گل منشین تا نخوری خار ملامت گر عشق ضروری است ملامت چه ضرور است

7 اهلی مکنش سرزنش از سجده آن بت گر بنده خطا کرد خداوند غفور است

عکس نوشته
کامنت
comment